"امامت"،"ولایت"، "جهاد" - قسمت دوم
مشهد93 {سپاه قدس مشهد}
بسمالله الرحمن الرحیم
این که میگویند "ولایت قضا"، برای این که آن فقه حکومتی که ولایت قضا را تعریف میکرده، اختیاراتی که برای قاضی میآوردند همه اختیارات حاکمیت بوده است، بعد وقتی فقیه شیعه میگوید اینها برای ماست، این اختیارات دست ما مشروع است نه شما نامشروع است یعنی حکومت شما نامشروع است. آن اختیارات چیست؟ مثلاً «ماوردی» که «احکام سلطانیه» را برای اهل سنت چه نوشته، و تئوریسین فقه حکومتی آنهاست میگوید اختیارات قاضی:
داوری و فصل نزاع با بیّنه و قسم یا صلح اختیاری یا صلح اجباری.
دو؛ استیفای حقوق. استیفای حقوق یعنی چه؟ یعنی هر جا در جامعه، مسئله حقوق مطرح است اختیار قاضی است، یعنی حکومت.
سوم؛ ولایت بر مهجوران، چهار؛ ولایت بر اوقاف. ولایت بر وقف که میلیاردها میلیاردها امکانات است اینها غیر حکومتی است؟
تفویض وصایا، که اگر یک وقت ناظر یا وصیّ دخالت کرد، حکومت دخالت میکند.
تزویج زنان بیهمسر در صورت فقدان اولیاء؛ همسریابی برای افرادی که همسر ندارند و ولیّ ندارند.
اقامه حدود؛ - این هفتمی از همه صریحتر است – اقامه حدود در حقوقالله، یا حقوقالناس! یعنی کل مسائل قضایی و حقوق خصوصی و حقوق عمومی و حقوق جزایی.
باز این واضحتر، نظارت بر امور شهرها و جلوگیری از تعدّی و ناامنی در راهها و ساختمانسازی و امثال آن. این چیزهایی است که قضات سنی حکم میکردند.
باز از آن صریحتر؛ نظارت بر مدیران و کارمندان حکومتی. این دیگر خیلی جالب است. فقیه سنی میگوید قاضی یعنی دستگاه قضایی باید نظارت بر مأمورین و حکومتی داشته باشد. اینها یعنی چه؟ غیر از حکومت!
آن وقت جالب است «شیخ مفید» دیگر وارد جزئیات نمیشود که فردا یقهاش را بگیرند. میگوید فقهای اهل شیعه هم ولایت قضا دارند. شیخ مفید باز یک جای دیگر میگوید از ولایت اقامه حدود حرف میزند. ولایت اقامه حدود جدا از مسئله قضاست. البته به یک معنا مشمول امر قضاست، به یک معنا جداست. میگوید «اقامه الحدود و هو إلی سلطان الاسلام المنسوب لحدودلله تعالی» ولایت بر اجرای قوانین از طرف قدرتی است که از طرف خداوند منسوب باشد، یعنی شما نیستید. مشروعیت الهی باید داشته باشد. «و هم ائمه الهدی من آل محمد» که باز فردا خلیفهها و حکومتها نگویند که ما هم از طرف خدا منسوبیم و ما از طرف خدا داریم بر شما حکومت میکنیم. میگوید نه، مراد ما از ائمه هدی و آل محمد، ائمه معصومین(ع) هستند، و «من نسبه لذلک لأمرا و لحکّام» و کسانی که ائمه(ع) آنها را به عنوان امیر یا حاکم و قاضی نسب کردند، یعنی ما. نه شما. باز جزئیات آن را من عرض نمیکنم. در همین بحث میگوید «قد فرضّوا نظر فیه الی فقهاء شیعتهم مع الامکان» هرجا که ما امکان و قدرت به دست بیاوریم، در واقع دارد میگوید در عصر غیبت ما وارد مبارزه نمیشویم، هرجا که امکان آن را پیدا کنیم قدرت را از شما میگیریم. چون حکومت حق ماست نه حق شما. حق ائمه است و در عصر غیبت، حق ماست نه شما. بنابراین یک اعلام جنگ دائمی به تمام اینها میدهند و در مراتب بالاتر میگوید ما هر جا بتوانیم این را اعلام میکنیم از باب امر به معروف و نهی از منکر، و مبارزه با سلطان جائر، ولو در سطح جهان. اصلاً این مرزهای ناسیونالیستی که آن زمان نبوده است، این مرزها صدسال، نود سال پیش، انگلیسیها در جهان اسلام برقرار کردهاند، دولت – ملتی در کار نبوده است. میگوید در سراسر جهان، این ولایت حق ماست و این را هرجا دستمان برسد اِعمال خواهیم کرد.
نمونه دیگر، ولایت مدیریت ولایت اقتصادی و مسئله بودجه است. ولایت صدقه و زکات است که باز ایشان میگوید که «إذا قُدِمَ سفراء بینه و بین رعیته» وقتی که نائبان خاص بین حضرت و مردم دیگر نیستند یعنی عصر غیبت (وَجَب امرها إلی الفقهاء المأمومین من اهل ولایت» واجب است که تمام این بودجههای اقتصادی و اجتماع، در اختیار عالِمی که مأموم و اهل ولایت است به او داده شود. یعنی کل بودجههای کشوری، اقتصاد، در اختیار شما نیست و اختیار آن با ماست و ولایت صدقات، ولایت تنفیذ و وصایاست و ولایتهای مختلف که نمیخواهم همه آنها را یکی یکی بگویم. فقط اینجا شیخ مفید یک تعبیری دارد و آن این که...
یکی از حضار: اختلاف نظر بین «شیخ مرتضی انصاری» با «شیخ مفید» در آن سه حوزهای که برای فقه قائل هستند، برای آنچه که بر از کجا جاری شد؟ از سیاست؟
استاد رحیمپور: حالا عرض میکنم. ببینید بعضی فقها، اولاً در ولایت فقیه، هیچ فقیه شیعهای که مخالف ولایت فقیه باشد ما نداریم. هیچ فقیهی. در مورد این که خود شیخ مرتضی انصاری در باب خمس مباحثی دارند که آنجا اشکال به مباحث ولایت فقیه هست، منتهی این که در مورد دایرة اختیارات ولیّ فقیه در عصر غیبت، اختلاف نظر پیش میآید یک مصداق آن همان مسئله جهاد است، بحث در جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی، عمده دغدغه این فقهاء این بوده که آیا ما با نسبت دادن به ائمه میتوانیم این قدرت را در اختیار بگیریم، با این ممکن است مخالف باشند و بگویند ادله شرعی تصریح در این ندارد که ما با انتساب به ائمه بتوانیم تمام اختیارات حکومت را در اختیار بگیریم. بعضی از اینها، و الا مثلاً آقای خوئی مشهور بودند که ایشان ولایت فقیه مثل امام را قبول ندارند. خب اولاً ایشان در آثارشان تصریح میکنند آن آقای مرحوم آقای سبزواری که شاگرد ایشان بود، به همین تصریح دارد. و تصریح میکند در موارد امور حسبیه که شامل مسائل حکومتی و اجتماعی است حق و وظیفه تمام مردم و مؤمنین است طبیعتاً اگر آنجا بحث اولویت باشد فقیه عادل، نسبت به بقیه مؤمنین اولویت دارد میگوید بحث ما در این است که میشود آیا به نام ائمه و نسبت دادن به آنها، در تمام این حوزهها اِعمال ولایت کرد یا خیر؟ بحث این است. و الا به لحاظ عقلی، عقل که مستلزم حکم شرعی است، این را قبول میکنند. لذا مرحوم خوئی که مشهور بود که ایشان آخوند سیاسی نیست، نیروهای انقلاب هم ایشان را قبول نداشتند و همه با امام بودند، همین آقای خوئی، هم در دورانی که تمکّن نداشته شهید نوّاب وقتی که از نجف برای تشکیل فدائیان اسلام به ایران آمده، اول کسانی که هم فتوا دادند برای جذب نیرو، و هم پول دادند، یکیشان همین آقای خوئی است! یکیشان شهید مدنی است، یکیشان علامه امینی بوده است، یکیشان حاج آقا حسین قمی بوده است. اول از اینها فتوا میگیرد که اول بیاید با کسروی و حکومتیها صحبت کند و اگر نشد بزند. این است که بعضی از اینها مثل حاجآقا حسین قمی میگوید اینها فتوا ندارد اینها جهاد دفاعی است. به اسلام حمله کردند باید بزنیم. اول حرف میزنی، اگر دیدی اهل منطق نیستند توهین و زورکی است، وارد قدرت خشونت شدند شما هم وارد شدید ولی در عین حال من فتوا میدهم. خب آقای خویی این کار را کرد آخر عمرش هم که دیدید زمان انتفاضه عراق، کارهایی کرد که خود امام هم نکرده بود. چون آن موقع هم گفته بود که امام در مسائل سیاسی ولایت دارد، من وارد نمیشوم ولی خودش تا زمینه ایجاد شد شورای انتفاضه تشکیل داد! و تقریباً یک حکومت شیعی هم در نجف برقرار کرد، پس معلوم میشود که اینها مخالف نبودند. در مورد این که آیا امکانش هست یا نیست؟ بحث داشتند. مثلاً آقای «بروجردی» مشهور است که ایشان سیاسی نبود! اتفاقاً ایشان کاملاً سیاسی بود فقط استدلالی که آقای بروجردی در بعضی از محافل خاص میکند این است که من میترسم وارد این قضیه بشویم نتوانیم آن را جمع کنیم، مثل قضایای مشروطه پیش بیاید که علما آمدند حرکت را شروع کردند وقتی به نتیجه رسید شیخ فضلالله را از آن طرف به دار کشیدند و از آن طرف، طباطبایی و بهبودی ترور شدند یا منزوی شدند، و از آن طرف هم آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی و اینها مسموم شدند همه را از سر راه برداشتند، فقط نتیجه زحمات علما و جهاد و مشروطه این بود که حکومت قاجار تبدیل به حکومت پهلوی شد! نگران این قضیه بودند. امام(ره) هم جواب این را میدهد میگوید اگر اصل ولایت را پذیرفتید که نباید مقایسه کنید بین ولایت فقیه با ولایت امام زمان. ما را که نباید با او مقایسه کنید، باید مقایسه کنید که حالا که حضرت نیست در اختیار فقیه عادل باشد یا در اختیار شاه و صدام و بنعلی و ملکعبدالله؟ انتخاب بین اینهاست نه انتخاب بین ما و امام زمان(عج)! و بعد آن بحث امام را میبینیم که یعنی چه بحث ولایت در دایره ولایت فرق میکند؟ یعنی مثلاً اگر در زمان امام معصوم(ع) زناکار را صد ضربه میزنند؟ در زمان غیبت 50 ضربه میزنیم؟ اختیاراتمان کمتر است؟ در حد توانمان حکمالله باید اجرا شود. بله اختلاف بین فقهاء در دایرة این هست، اما این که منشأ آن چیست، حالا بعضی به روایات برمیگردند بعضی به چیز دیگر.
میخواهم بگویم این که من تأکید کردم روی شیخ مفید، برای این که معلوم باشد این مسئله بدون هیچ انفصال، خط متصل فقه شیعی از همان ابتدا بوده است. این که امام(ره) میگوید امام هم دارد همه حرفهای شیخ مفید را میزند. امام دارد همان را میگوید.
یکی از حضار: تنفیذ و تفویض را در بحث حاکمیت مردم اگر اشاره بفرمایید. فرمودید که بین علما و بزرگان تفویض میشود. الآن در حاکمیت تنفیذ میشودو
استاد رحیمپور: تنفیذی که میشود در واقع از طرف ولایت فقیه به کارگزاران است. این تنفیذ است.
ادامه: با رأی مردم.
استاد رحیمپور: رأی مردم از نظر ما، مسئله امکان حاکمیت است. این که میگوید «عدّه تمکن عند التمکن» یعنی اگر مردم قبولت ندارند تمکن نداری. لذا ولایت فقیه ما نداریم. در روایات ما ولایت فقهاء داریم. یعنی همه فقهای عادل واجد الشرایط ولایت دارند. همه بالفعل هم ولایت دارند. اما این که این تنجّز قابل اِعمال باشد یعنی حتی حاکمیت داری اما آیا تکلیف حاکمیت هم الآن داری؟ تکلیف، مشروط به تمکّن است. این تمکّن، یکیاش پذیرش مردم است، یکیاش شرایط خودت هست. یعنی این که ممکن است یکی فقیه باشد مردم هم او را قبول داشته باشند ولی تمکّن ندارد یعنی شعور سیاسی ندارد و مثلاً سر دوتا مسئله سرش کلاه میرود! خب مگر ما نمیبینیم که آدمهایی که خیلی ملا هم هستند که چطوری بصیرت سیاسی ندارند و سرشان کلاه میرود. این آدمها هستند. خود داشتن این شعور سیاسی و اجتماعی هم از یک طرف، از یک طرف عرضه مدیریت و رهبری و از یک طرف، پذیرش مردمی، همه اینها حدود همان تمکّن است. این تعبیر که فرمودند «اقامت الحدود فرض المتعین علی من نسبه عن متقلب لذلک علی ظاهر خلافته ... امر به معروف و نهی از منکر و جهاد الکفار و یستحب علی ذلک التجار» یعنی اجازه یک نبرد جهانی و بعد هم ایشان میگوید که «یجب علی اخوان مع المؤمنین» بر همه برادران مؤمنین واجب است «معونته علی ذلک إلی استعان به ما لم یتجاوز حداً لحدود الایمان» تا وقتی که از حدود الهی و خط قرمزهای الهی رد نشده بر همه واجب است که کمک کنند و این پرچم را بالا ببرند و در سطح جهان آن را گسترش دهند.
آخرین عبارتی که از ایشان میخوانم، این بحث است که، از همان زمان هیچ حاکمیتی را به رسمیت نمیشناسیم میگوید «إذا قُدِمَ سلطان العادل» حاکمیت عادل که نباشد یعنی حاکمیت معصوم(ع) «کان لفقهاء اهل الحق» این حق، حق فقهای این مکتب است «العدول» که عادل باشند فاسد و بیتقوا نباشند «من ذر رآی و العقل و الفصل» شعور اجتماعی و قدرت مدیریت و تدبیر هم داشته باشند کلاهشان را کسی برندارد «فإن لم یتمکّنوا من ذلک فلا» اگر تمکّن و قدرت ندارند این وظیفه را ندارند. دیگر بقیهاش را نمیگویم ولایت جزیه، بحث تقسیم غنائم، اخذ جزیه، اداره اراضی خراجیه که با جنگ و با صلح، کشورهایی که به دست مسلمین میافتند ولایت تمام اینها را در عصر غیبت، فقیه دارد. یعنی سرزمینهایی که فتح میکنیم آنها هم در اختیار شماست. یعنی غیر از حکومت هیچی نیست. حتی «شیخ مفید» دارد اجازه گسترش حکومت را هم میدهد یعنی میگوید همان صدور حرکت و نهضت، و فتح سرزمینهای جدید. میگوید این هم حق فقهاء در عصر غیبت است. غئائم، اگر با جنگ مسلحانه و نبرد غنیمتی از کفار گرفتید تقسیم کند به 5 تن و خمس آنها. ولایت انفال، که فتوا میدهد. «لیس لأحد أن یعمل فیه ما عدنا من الانفال، الّا بإذن امام العادل» هیچ حق تصرف در جنگلها، معادن، زمین، دریا، منابع زمینی هیچ کس ندارد الا با اجازه امام عادل. «فمن عَمِلَ فیها بإذنه و...». اجبار به طلاق، تعیین تکلیف زوجه، اجرای لعان، که مردی زن خودش را به فحشا متهم کند، این مسئله حکومتی است. حق بهرهبرداری از آبها و جنگل، شیخ مفید فتوا دارد، منع احتکار، که جلوی احتکار و محتکر را گرفتن کار حکومت است. حالا عبارات عربی آن را نمیخوانم. عزل وصیّ، ولایت قصاص، «حد لسلطانه دمه و لیس بالرعیه بسلطان و جار بذلک»، ولایت دیه، ولایت حدود و تعزیرات، و ولایت برای قتل در نهی از منکر. شیخ مفید صریح فتوا میدهد. در امر به معروف و نهی از منکر و در مبارزه با ظلم، «لیس به القتل و به الجراح» کسی حق قتل و مجروح کردن کسی را ندارد «إلا بإدن سلطان زمان المنسوب لتدبیر انام» حاکمیت مشروع میتواند اذن قتل بدهد در مورد نهی از منکر وقتی که بمادون قتل و جرح مسئله حل نمیشود. «فإن فُقِدَ لاذن بذلک لم یکن له من العمل فی الانکار الا بما یقع بالقلب و لسان» اما اگر اذن حاکم نباشد نهی از منکر فقط باید با قلب و زبان باشد دیگر حق فعالیت مسلحانه نیست، ولی اگر اذن بود چرا. این که عرض کردم شهید نواب میرود از حاج آقا حسین قمی، با واسطه میپرسد، حاج آقا حسین میگوید این فتوا نمیخواهد در عین حال، میگوید من احتیاج به گرفتن فتوای شرعی دارم، تا عمل کنم. ولایت بر مهجوران.
یکی از حضار: ببخشید این اذنی که فرمودید یعنی در واقع آن استمرار ولایت امام عادل را به موکبهای خود واگذار میکند؟
استاد رحیمپور: بله یعنی کسانی که با اجازة او که در نهی از منکر وارد عمل مسلحانه شد. اگر چه حکومت در اختیار نباشد مثل کاری که شهید نواب کرد. چه وقتی که حکومت در اختیار باشد، مثل کاری که امام در مورد سلمان رشدی کرد.
یکی از احضار: پس زمانی که حکومت هم نیست این امام عادلی وجود دارد؟ یعنی در جمع فقهاست؟
استاد رحیمپور: بله، آن فقیه مجتهد است.
یکی از حضار: آن کسی که ما از او تقلید میکنیم یا هر مجتهدی.
استاد رحیمپور: خیر، مجتهد خاصی نیست، مجتهد یا جمعی از مجتهدین، مجتهد عادل باید باشند چون همه فقهای عادل ولایت دارند. این که از بین فقهاء یک نفر به ولایت میرسد این دلیل دومی دارد. هم دلیل عقلی و هم دلیل نقلی دارد. یکیاش این است که اگر حکومت تشکیل دادی، در ولایات متعدد هرج و مرج شود. مثلاً یک مجتهد بگوید از چراغ قرمز رد شوید یک مجتهد دیگر بگوید رد نشوید! یکی بگوید مالیات این قدر بدهید یکی بگوید ندهید! یکی بگوید امروز عید است یکی بگوید فردا عید است! این که دیگر حکومت نیست. فلذا همان موقع فقهاء گفتند سبقت در ولایت، اگر فرض کنید چندتا فقیه هستند که همه در یک حد هستند، اگر همه در یک حد نیستند مرجحات گفتند مثلاً گفتند اگر هر دو فقیهاند و یکی افقه به احکام است اما یکی اشجع است و تدبیر او برای اداره جامعه بیشتر است، مثلاً میگویند اینجا مدیر، اولویت دارد برای اینکه اینجا مسئله اطلاعات خاص فقهی اینقدر سرنوشتساز نیست که مدیریت جامعه سرنوشتساز است. یکجا میگویند اگر همه در یک ردیف بودند آن که سبقت و جلوتر فتوا بر یک چیزی دارد بقیه فقهاء حتی اگر نظر دیگری دارند باید با او همراهی کنند. مثل فتوای تنباکو که در واقع حکم است و از فتوا عبور کرده، میرزای شیرازی وقتی برای تحریم تنباکو حکم میدهد دیگر فقهای دیگری که مخالف هستند نباید... شاه به یکی از علمای تهران دستور داد گفت شما بالای منبر برو قلیان بکش – بعد از فتوای میرزا بود – و بگو که نخیر، آیات و روایات ما کجا گفته که تنباکو و توتون حرام است؟! این بر مقلدین ایشان فقط واجب است، بر بقیه ملت واجب نیست. این عالِم به شاه گفت که نخیر، این فتوا نیست که ایشان داده، این حکم است! بر من اطاعت آن واجب است چون مسئله حیثیت اسلام و مسلمین است اگر قرار باشد آن یک چیزی بگوید من یک چیزی بگویم این مسئله، مسئله عبادی و فردی نیست. بعضیها به دلایل دیگری میگویند و الا در اصل این که حکومت تشکیل نشده، چهارتا مجتهد عادل میگویند فلانی، آن هم بلند شد آمد و چندین جلسه با او بحث کرد آن هم سید بود میگفت پسر عمو! بعد که حرفهایش را زد دید اثر نکرد، بعد اول آنها زدند، بعد این عمل کرد.
آخرین جملهای که در این باب میگویم این است، شیخ مفید میگویند «من لم یصلح من ولایت عن الناس» هر فقیهی هم حق ولایت ندارد اگر کسی صلاحیت حکومت بر جامعه ندارد «لجهل لاحکام» یا برای این که عادل نیست یک آدم معمولی است و بر حق نیست «أو عجز علی القیام بما یُسند الیه أن امور الناس» یا عالِم است اما قدرت ندارد. عاجز است نمیتواند مدیریت کند. این «عجز» هم، هم شامل عجز شخصی است، یعنی طرف آخوند و ملا هست اما عرضه مدیریت سیاسی و اجتماعی ندارد. اصلاً نباید دخالت بکند. «فلا یحل الحط لتعذر لذلک و ..؟؟.» حرام است بر فقیهی که عرضه حکومتی ندارد شعور اجتماعی و سیاسی ندارد، تدبیر و شجاعت ندارد، عقل سیاسی ندارد، بر همان فقیه هم حرام است که مسئولیت حکومت را بپذیرد. بر غیر او هم حرام است به هرحال جایز نیست «فإن تکلّفه» اگر یک آدم غیر عالِم، متکفل قدرت شد یا یک آدم عالمی که عرضه در مدیریت ندارد، اینها اگر قدرت را به دست گرفتند حتی اگر آمدند در سینی مجانی تقدیم آنها کردند، «فهو عاصم» معصیتکار است. حکومت او مشروع نیست. «غیر مأذوم له فیه من جهت صاحب الامر» از طرف حضرت، این اذن ندارد. «الذی إلیه الولایات» چون همه ولایات باید به ایشان ختم شود «فمأما ولایه فإنّه مأخذوٌ به ...........؟؟؟.......» هر تصرفی در امر مردم بکند این مآخوذ و مسئول است باید جواب بدهد «محاسب العلیه» باید حساب بدهد و «متاب فیه بما جناح» هر کاری بکند جنایت است و باید مطالبه و محاکمه شود «إلا أن یتأخذوا إنه عفوٌ من الله تعالی» مگر این که خدا او را عفو کند و او را ببخشاید. صلوات بفرستید.
دوستان دو – سه تا نکته مطرح کردند من پاسخ دهم که توهم و ابهامی در رابطه با عرایض بنده پیش نیاید. در مباحث گسترش معارف، حالا روایت زیاد است که من نمیتوانم همه آن را بخوانم ولی در یکی از جنگها هست که پیامبر(ص)، فکر میکنم در طائف و ثقیف بعد از فتح مکه بود که در یک عملیات وسیعی، تقریباً هنوز جنگ مسلحانه شروع نشده بود یعنی جنگ بزرگی هنوز نشده بود مسلمانها حدود 6 هزار اسیر گرفته بودند. پیامبر(ص) فرمودند که من از سهم خودم میگذرم و آنها را آزاد میکنم که بروند، از شما هم میخواهم که بگذرید! بعضی از مسلمانها گفتن نه آقا، بالاخره اسیر است، برده است، غنیمت جنگی است، اموال و اینها چه میشود. پیامبر(ص) فرمودند من برای شما، به جای این غنایم و برده، من به جای آنها! غنایم را میخواهیم یا من را میخواهید؟ مکتب را میخواهید؟ اگر خبری که برای من میآورند این که چه تعداد کشتند، به اسیری گرفتند؟ این خبر خوشی برای من نیست. خبر خوش برای من این است که بگویید چه تعداد از مردم از بشریت، هدایت شدند و به معرفت رسیدند، به معنویات رسیدند و به سعادت رسیدند، این خبری است که من منتظر آن هستم. وگرنه ما نه دنبال جنگ هستیم، نه دنبال فتح هستیم. میدانید که در مورد جنگها هم پیامبر میفرمودند که صبح شروع نکنید بگذارید از ظهر به بعد! یکی از علتهایش هم این است که حضرت امیر(ع) میفرمودند پیامبر(ص) میخواستند که در این فاصله، یک مقداری فرسایشی بشود شاید جنگ نشود، یک کمی از صبح تا ظهر بگذرد شاید خسته شوند و شاید یک کمی مذاکرهها و گفتگوها به نتیجه برسد و بعد هم اگر شروع شد تا غروب چند ساعت بیشتر نباشد که باز شب میشود جنگ زودتر تعطیل بشود، از صبح که شروع کنیم دیگر تا غروب میکشد. از بعدازظهر شروع کنیم که چند ساعت بیشتر وقت نباشد. حضرت امیر(ع) فرمودند هیچ جنگی را شروع نکردند الا با آرزوی هدایت خلق، و رسیدن خلق به حقوقشان و هر جنگی را شروع کردند حتی اگر توانستم یک روز به تأخیر انداختم و به تأخیر نینداختند الا این که امید داشتند که شاید اینها از این جبهه بیرون بروند و نجنگند و افراد کمتری کشته شود. بنابراین اصل در منطق قرآن و اهل بیت(ع) و فقه ما، بر عدم خونریزی و عدم درگیری است. منتهی این بحثی که عرض کردم مسئله نهی از منکر فراتر از لسان و قلب، که شامل ضربه زدن به دشمن است حتی اگر قدرت تصمیم با تو نیست، با عملیات استشهادی و از این قبیل مسائل جلو برو. که البته فقهای ما در مورد عملیات استشهادی هم بحث کردند حتی راجع به خطر کشته شدن افراد بیگناه یا خودی که دشمن آنها را سپر خودش کرده، راجع به اینها بحث فقهی کردند.
اما در عین حال این است، دوتا مسئله است از یک طرف اسلام یک مکانیزم دفاعی همیشه زنده گذاشته است که قول نداشته باشیم و بگوییم حالا که امام معصوم(ع) نیست آمدند اشغال کردند فحش دادند به پیامبر(ص) و هر کاری کردند اشکالی ندارد چون امام معصوم(ع) نیست. اولاً برو از یک مجتهد بپرس ببین مسئله را درست فهمیدی یا نه؟ هر کسی حکم قتل هر کسی را ندهد، وقتی که روشن شد آن وقت دفاع کنید. و عرض کردم فتوای در عصر غیر حکومت که اینها مصداق خاص دارد، وقتی میگویند این محارب است و این محرورالدم است، این دیگر فتوا نیست این حکم است. وقتی که وارد مصداق میشویم فتوا نیست بلکه حکم است و حکم متعلق به کسی که حق شرعی دارد و فتوا به علاوه حکم. این که همه فقها در عصر غیبت، ولایت دارند، ولایت بر فتوا دارند در امور عبادی و فردی، در امور اجتماعی، اگر اختلال نظام پیش نیاید میتوانند فتوا دهند. مثل این که یکی فقیه فلان منطقه است و در فلان منطقه حاکم است یکی در فلان منطقه حاکم است، اینجا عیبی ندارد که او به فتوای آن یکی عمل کند و آن یکی هم به فتوای او عمل کند. همین مسئلهای که دوستمان میگویند که امام میفرماید اتحاد جماهیر اسلامی، جمهوریهای مسلمان همه جا تشکیل شود، شما اگر آنجا یک فقیه عادلی دارید و میتوانید اجرا کنید بکنید، اگر البته همه اینها یک دست بشوند بهتر است، ولی اینطور نیست که اگر نمیتوانید اینجا تشکیل بدهید، هر قدمی که میتوانید بردارید باید بردارید. آن وقت فتوایی که امام دربارة سلمان رشدی میدهد در خارج از عرصه حکومت خودش هست، در عرصه کشور دیگر است میگوید تبعه انگلیس را هر کسی دستش رسید بزند. چون سبّ نبیّ کرده، علاوه بر این که مرتد است. این مثل همان فتوایی است که قبل از انقلاب در دوران حکومت فاجر، فلان مجتهد حاج آقا حسین قمی یا آیتالله میلانی میدهد این مثل همان است چه فرقی دارد؟ منتهی این را هر کسی یا هر آخوندی که حق ندارد بدهد، هر کسی هم خودش نباید شروع کند و دست به کار شود! البته گفتهاند اگر کسی سبّ نبیّ کرد به پیامبر یا ائمه(ع) فحش داد حکم این قتل است، این اجازه نمیخواهد! البته ممکن است خودت را هم بگیرند، محاکمهات هم بکنند، همان حکومت اگر تو بیّنه نداری، حکومت اسلامی باید تو را اعدام هم بکند! تو هم شریک هستی! حالا نوّاب که زمان حکومت فاجر بوده، میخواهم بگویم این مسائل هم هست یعنی از یک طرف یک مکانیزم دفاعی گذاشتند که نگوییم چون امام معصوم نیست دیگر ما نمیتوانیم کاری بکنیم، اگر اینطوری باشد نابود میشویم. از یک طرف هم نباید هرج و مرج باشد. هرکی هرکی نباشد، هر کسی فتوای قتل هرکسی را میخواهد بدهد به صرف این که با فلان کس مخالف است! فردا دو نفر با هم اختلاف نظر دارند این آقا استنباط میکند که او مرتد و محرورالدم است! این خرتوخر است! یعنی از شیرتوشیر آن طرفتر است! این قطعاً خودش خلاف مبانی اسلام است. اصل بر عدم نهی از منکر بدنی است، اگر در مواردی اضطرار پیش میآید باید مجتهد عادل نظر بدهد، گاهی نه یک نفر، بلکه باید چند نفر باشند و باید مصالح را بسنجند، که اگر حکم بود که فراتر از فتواست، فقهای دیگر مخالفت نمیکنند و نباید هم بکنند. حتی اگر با فتوایشان مخالف است. این برای اصطلاحات بیضه اسلام، برای دفاع از هیبت اسلام است منتهی باید معلوم شود که واقعاً بیضه اسلام است بیضه مسلمین نباشد! چون یک کسی گفت این بیضه اسلام کجاست که هر کسی هر کار میکند به بیضه اسلام وصلش میکنید! آن کاری که سلمان رشدی کرد. اینها خواستند به پیامبر اکرم(ص) علنی اهانت کنند، یا کاری که کسروی کرد، ادعیه و روایات را، کتاب را بسوزاند به امام صادق(ع) توهین بکند و هرچه هم به او بگویند جواب ندهد. هرکی هرکی نیست. لذا خیلی فقها شرط آوردهاند. صدمه زدن به افراد، آبرو ریختن افراد، همه مسئولیت شرعی دارد و اگر حجت شرعی نباشد، اینها اشکال دارد.
راجع به حکم جهاد، اولاً در باب این که حتی جهاد ابتدایی، هدف آن مسلمان کردن زورکی است؟ کافر هم نیست یا هست، این در همان آغاز عصر غیبت بحث شده است، بسیاری از فقها بحث کردند که جهاد ابتدایی، البته برای هر دو هم دلایلی هست، حتی بعضی گفتهاند با حضور پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) میشود نبرد کرد، علاوه بر این که حکومتهای باطل را درهم شکست، با افراد باید بحث بکنیم، استدلال بکنیم، اگر کسانی لجبازی کنند و لجاجت کنند آنها ملزم میشوند به این که ولو به ظاهر اعلام کنند که ما قبول کردیم. ولو باطناً ایمان نیاورند، ولی به ظاهر بگویند. این را بعضیها گفتند جهاد ابتدایی تا اینجا گسترش پیدا میکند یعنی حتی حد آن نیست که حکومتهای ظلم و استکبار درهم بشکند، البته اول باید اتمام حجت کنیم، باید به تمام شبهات منطقی و مؤدبانه جواب دهیم، اگر کسی شبهه دارد و تردید دارد حق نداریم متعرض او بشویم، اما کسانی که فهمیدند مسائل چیست و دارد لجبازی میکند، میشود اینها را ملزم کرد که اظهار و تظاهر به اسلام بکنند، ولو به زبان و دروغ بگویند بله قبول است! ولی با صولت و اقتدار نباید حرف بزنند، گردن کلفتی نباید بکنند. این که بعضیها میگفتند حد جهاد ابتدایی تا اینجاست و به بعضی از آیات در قرآن و به بعضی از روایات استناد کردند، منتهی گفتند مخصوص معصوم است و بعضیها هم گفتند نه غیر معصوم هم هست. اما آنچه که به نام جهاد ابتدایی اکثر فقهای ما در عصر غیبت گفتند، حتی آنهایی که گفتند مأذون به امام معصوم(ع) هست گفتند که هدف جهاد ابتدایی هم مسلمان کردن همه مردم نیست! بلکه درهم شکستن صولت کفر است. آن را باید در هر حال بشکنید حتی اگر آنها به سرزمینهای اسلامی حمله نکنند. یعنی شما فرض کنید همین آمریکا و صهیونیزم، صهیونیزم نبودند، فلسطین اشغال نشده، آمریکا هم به کشورهای اسلامی نکرده، ما مستقل از همه اینها هستیم و فرض کنید که مسلمین مثل دورانی که عزت داشتند و خودشان قدرت بودند مثل آن دوران باشند و هیچ تعرضی از طرف کفار هم به مسلمین نباشد، اینجا گفتند جهاد ابتدایی به این معنا که حالا او تعرض به شما نکرده، ولی شما باید به او تعرض بکنید! منتهی نه برای مسلمان کردن تک تک مردم، بلکه برای این که این سلطه اینها بر بشریت و بر بقیه بشریت باید بشکنید. یعنی این آدمهای فاسد و مستکبر بر هیچ بخشی از دنیا نباید حاکم باشند. حکومت اینها را باید درهم بشکنید، فضا باز شود، زنجیرها بشکند، آن وقت تصمیم گرفتن در مورد این که مسلمان بشوند یا نه، با خود مردم است. با شمشیر و اسلحه و زور نباید سراغ مردم رفت که آقا مسلمان میشوی یا بزنم! شیعه اهل بیت(ع) میشوی یا از حقوق اجتماعی تو را محروم کنم؟ ابدا. خب ما چقدر در این بحث روایت زیاد داریم که خود پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با مخالفینشان چقدر مدارا کردند و چقدر حقوق آنها را به رسمیت شناختند.
طرف میآید به پیامبر اکرم(ص) یا به حضرت امیر(ع) – درباره هر دو بزرگوار نقل شده است - میگوید با یک غیر مسلمان معامله کردم کلاهش را برداشتم! زمین اینقدر میارزید و اینقدر فروختم، حضرت عصبانی میشوند و میگویند به چه حقی این کار را کردی؟ مگر مذهب او دخالت دارد؟ که مسیحی است یا یهودی است؟ مگر مذهب او در این که تو حقش را بخوری دخالت دارد؟ فرمودند «لهم ما لنا و علیهم مال إلینا» حقوق آنها حقوق ماست، حدودشان حدود ماست تو حق نداری به او تعرض کنی، حرام خوری، برگرد سریع حق او را بهش بده. با آن همه مدارا که از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در مورد اینهاست که خانه اینها میروند. وقتی از پای یک دختر یهودی خلخال کشیدند، حضرت امیر(ع) دق کنم بمیرم جا دارد، کجا بودیم ما که نتوانستیم به داد یک دختر یهودی که زیر سایه حکومت ما بود برسیم و از حق او دفاع کنیم؟ اگر بمیریم حق ماست! ما در منابعمان از اینها زیاد داریم.
یکی از حضار: بعضی از علما گفتند که سرقت از کفار و بعضی از مشرکین، مانعی ندارد.
استاد رحیمپور: به نظرم در مورد کافر ذمّی گفتهاند. راجع به غیر حربی، معمول فقهاء این حرف را نمیزنند. راجع کافر حربی یعنی سیستمی که دارد با تو میجنگد، این است که بلند شوی بروی ببینی... یک وقتی ما رفته بودیم یکی از این کشورهایی که بعضی از بچههای مسلمان دانشجو میروند توی این مغازهها چیز برمیدارند. گفتم چرا این کار را میکنید؟ مثلاً لوازم خصوصی خودش را میآمد از مغازهای برمیداشت. میگفت این یهودی است، آمریکایی است، آمریکاییها با ما و مسلمین در حال جنگ است! گفتم آقا دولت آمریکا با مسلمین در حال جنگ است، این بدبخت مغازهدار با هزار بدبختی اینجا مغازه زده به این چه ربطی دارد؟ ما که با این جنگ نداریم. از دولت آمریکا یک چیزی بلند کن بخور، از یک شهروند بیچاره معمولی! گفت نه ما شنیدیم فلان... گفتم نه این نیست. ضربه زدن به آنهایی که در حال جنگ با مسلمین هستند جایز بلکه واجب است. هر نوع ضربهای! مثل حکومت آمریکا، مثل صهیونیستها، مثل اینهایی که به سرزمینهای اسلامی تجاوز کردند، اما به یک شهروند عادی بیچاره در آمریکا، در اروپا، کجا ما جنگ دارند، خودشان بیچارهها آنجا گرفتارند و هزارجور مسئله دارند. اکثر اینها مخالف با این جنگها هستند. سرقت از آنها جایز نیست.
حالا آن کسی که در مبانی فقهی جهاد ابتدایی، اکثر فقهاء بحث کردند میدانید چه میگویند؟ با استناد به قرآن و حدیث، اینهایی که میگویم عباراتی است که در تک تک روایات و آیات ما هست. پایان دادن به فتنهگری دشمنان اسلام علیه مسلمین. جلوگیری از آزار مسلمین توسط مشرکین. یعنی هرجا آزار و اذیت میکنند شما میتوانید به آنها متعرض شوید. اگر فتنه درست میکنند، توطئه میکنند، حمله نکردند، اشغال نکردند، ولی دارند توطئه میکنند شما میتوانید به آنها متعرض شوید تا وقتی که «حتی لاتکون فتنه» تا وقتی که دیگر فتنه نکنند، دفع شرّشان از سر مسلمانانی که اقلیتهای مسلمان است که در این کشور هستند. تا این حد. یعنی اقلیت مسلمانی که در اروپا و آمریکا و در کشورهای غیر اسلامی تحت ستم حکومت است شما از آن دفاع کنید، به عنوان جهاد ابتدایی میشود. چون سرزمین که برای خود آنهاست، جهاد دفاعی به آن معنا نیست، ولی حتی خیلی از بزرگان اینجا میگویند اینها جهاد دفاعی است. یعنی اگر یک اقلیت مسلمانی در یک کشور غیر مسلمان تحت ستم است دفاع از آنها و ضربه زدن به آن حاکمیت، جهاد دفاعی است نه جهاد ابتدایی. بعضیها میگویند چون سرزمین، سرزمین آنهاست جهاد ابتدایی محسوب میشود، هدف این است تا وقتی که دست از سر مسلمین بردارند و حقوق آنها احترام نگذارند میشود با آنها مبارزه کرد.
یک هدف دیگر جهاد ابتدایی این است: نجات مظلومین غیر مسلمان عالم، غیر مسلمان، مستضعفین در سراسر عالم از سیطره ظالمان، این هم در جهاد ابتدایی هست و بعضی میگویند احتیاجی به حضور معصوم ندارد. به این معنا، طبق فتوای این آقایان در عصر غیبت میشود با اعلام این که غیر مسلمان، مثلاً مردم مستضعف غیر مسلمانی در آمریکای لاتین، در آفریقا در شرق آسیا ستم هستند، باید و وظیفه شرعی است و میشود در برابر استکبار تا حد امکان به آنها کمک کرد. چون غیر مسلمان هستند ولی دارند میگویید یاللمسلمین به ما کمک کنید!
حالا جالب است بعضی از فقهاء هستند که میگویند حتی این هم جهاد دفاعی است. میگویند جهاد ابتدایی فقط جایی است که آنها هیچ تعرضی به حقوق دیگران ندارند خودشون دارند بر یک عده کافر حکومت میکنند. این، میشود جهاد ابتدایی، که شما حمله کنید بروید آن حکومت را درهم بشکنید مردم غیر مسلمان که تحت ستم هم نیستند فرض کنید مردم غیر مسلمانان اروپا، برخی گفتهاند که جهاد ابتدایی این است که فرض کنید اینها هیچ کاری به جهان اسلام ندارند و خودشان و مردمشان دارند زندگی میکنند باز هم میشود حمله کرد و حکومتهای اینها را درهم شکست تا با مردمشان حرف زد تا بعد مردم انتخاب کنند، بعضی فقهاء میگویند حتی این هم جهاد دفاعی است. استدلالشان این است که هر جا دفاع از حق یک مظلوم و تحت ستم مطرح است این جهاد دفاعی است. این احتیاج به حضور امام معصوم(ع) ندارد. یعنی این وظیفهای است که قرآن و سنت و ائمه(ع) برای همیشه برای ما تعیین کردند این که میگویند احتیاجی به اذن ندارد یعنی اذن خاص مصداقی ندارد و الا اذن عام را دادند، دستور و تکلیف کلی را مشخص کردهاند.
یکی از حضار: تعریف دفاعی اگر این باشد در مصداق با ابتدایی این فرقی ندارد.
استاد رحیمپور: مگر در یک جا فرق داشته باشد که به این معنا که بگوییم ابتدایی به آن شکل شق اول است یعنی با تک تک شهروندان هم بحث بکنید که اسلام این است، اگر مسلمان شدند که شدند ولی اگر لجبازی کردند مجبورشان کنید به تظاهر به اسلام! که این را همه گفتند اگر یک چنین چیزی باشد مخصوص زمان پیامبر(ص) و معصوم(ع) است ولی بنده عقیدهام این است که در زمان پیامبر(ص) و معصومین(ع) هم این کار را هیچ وقت نکردند، در خود روایات و در خود قرآن موارد نقض متعدد وجود دارد. اصلاً این که میفرماید با اینها پیمان ببندید و به قراردادهایشان عمل کنید، با اینها در صلح باشید اگر تجارت کردند عادلانه برخورد کنید، این یعنی چه؟ بله یک وقت با مشرک و با بتپرست است این فرق میکند.
اجازه بدهید چندتا از فتواها را بخوانم، باز اگر نکتهای بود دوستان بگویند. خب این مواردی را که گفتم در فتواها هست. بعضی گفتهاند که جهاد ابتدایی یعنی بسط و گسترش حاکمیت اسلام در سراسر جهان، حتی اگر آنها تعرض به شما نکنند. یعنی تشکیل حکومت جهانی اسلام. بعضیها میگویند این کار تا قبل از عصر ظهور حضرت، شدنی نیست! و الا جایز است منتهی زورمان نمیرسد و الا مشکل شرعی ندارد.
یکی از حضار: از اینجا یک فرد هم میتواند یا نه؟ حتماً باید بحث فقیه مطرح شود؟
استاد رحیمپور: ببینید فقیه را که میگویند، ما داریم که اذن معصوم باشد یا نباشد دیگر بحث نمیکنیم، فقهاء بیشتر درباره فقیه یا معصوم(ع) بحث کردند چون بعضیها میگفتند وقتی که معصوم نیست هیچ کدام از اینها را حق ندارید بکنید یعنی این که جایی که به شما تعرض نکردند نباید بگویید بخاطر دفاع از حقوق ... ابتدایی که نه، بعضی از فقهاء میگویند جهاد ابتدایی در عصر غیبت لازم نیست و جایز نیست، ولی آنهایی که میگویند جهاد ابتدایی به این معناست و منوط به حضور امام معصوم نیست، اینها لازم میدانند که فقیه در رأس آن باشد. اما وقتی که فقیه و مجتهد فتوا داد، نظر داد، حکم داد، که الآن این کار را بکنید، آن وقت نیروهایی که عمل میکنند لازم نیست که همه فقیه باشند، عادیترین مردم هم وظیفه دارند بکنند. اینها میگویند که جهاد ابتدایی برای تأمین ایمان و عقیده نیست ما نمیخواهیم کسی را زورکی مسلمان کنیم، اعتقادات با زور عوض نمیشود باید با استدلال، با اخلاق و منطق باشد. و پیامبر اکرم(ص) و انبیاء(ع) همه جا این کار را کردند. این که در بعضی از روایات داریم که در فلان نبرد فلان کس را گیر آوردند و شمشیر روی گردن او گذاشتند و گفتند بگو «الاالهالا الله» و الا تو را میکشیم این کسی است که به جنگ اسلام و مسلمین آمده و اصلاً بحث منطق ندارد. یک آدم لجباز گردن کلفت و مستکبر است که شمشیر کشیده و دارد میجنگد، بله روی گردن او بگذار و بگو الآن باید مسلمان شوی، ولو اگر به دروغ به تو بگوید غلط کردم. اما یک شهروند عادی، ما در سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هیچ جا نداریم که بروید فلانجا را بگیرید بعد بروید توی خانه مردم و اسلحه را بگذارید روی سرش بگویید بگو اشهدان لا اله الا الله؛ وگرنه تق! این چطور هدایتی است؟ یک چنین چیزی قطعاً نیست. البته خیلی از فقها نظرشان این است من هم میگویم همین نظر درست است ولی داریم کسانی که فتوا به این ندادند.
جهاد ابتدایی، جهاد با شهروندان عادی غیر مسلمان برای وادار کردنشان به اسلام نیست. جهاد ابتدایی جهاد با سران کفر و شرک است، جهاد با قدرتها و ابرقدرتهای رژیمهای فاسد است. جهاد با مستکبرین است. جهاد دفاعی، جهاد با اشغالگر است که آنها تعرض کردند. این دیگر دفاعی است. اما هجومی به این معناست. اصل جهاد دفاعی جزء ضروریات اسلام است هیچ کس نیست که بگوید جهاد ابتدایی واجب نیست، اصل وجوب آن را زیر سؤال ببرد. منتهی این که برای چیست عرض کردم که موانع رسیدن پیام توحید را به دیگران برساند.
منتهی بعضی از فقها و بزرگان میگویند که خود پیامبر اکرم(ص) هم با آن تعریف وسیعی که از جهاد دفاعی کردیم، خود پیامبر هم، همه جهادهایشان دفاعی بوده است! ایشان هم جهاد ابتدایی نداشتند و اصلاً تقسیم جهاد، به ابتدایی و دفاعی تقسیم درستی نیست. میگویند پیامبر(ص) به چه معنا جهادشان دفاعی است؟ اولاً که اکثر جنگهای زمان پیامبر(ص) بر ایشان تحمیل شده است. اکثر قریب به اتفاق این جنگها را پیامبر شروع نکرده، آنها شروع کردند پیامبر(ص) درگیر شدند و دفاع کردند. اما آنهایی که ظاهرش اینطور بوده که پیامبر(ص) شروع کردند اینطور توضیح دادند که، - پس این جنگها چطور شروع شده؟ - پیامبر(ص) یک کسی را فرستادند گفت بروید با این مردم صحبت کنید و اسلام را بر آنها عرضه کنید. بدون اسلحه رفته آنجا و شروع کرده به حرف زدن. یک هیئتی آنجا رفته و با مردم شروع به حرف زدن کرده است، سران آن قبیله و حاکمیت با اینها برخورد کردند مثلاً زدند هیئت تبلیغی پیامبر(ص) را همه را کشتند یا زدند به زور بیرونشان کردند. یا دستگیرشان کردند شکنجهشان کردند. اینجا شروع میکنند به دفاع از خود، میگویند ما که اول با شما درگیر نشدیم ما آمدیم اینجا و داریم با مردم حرف میزنیم، ما میخواهیم به مردم حق را ابلاغ کنیم تو که شروع میکنی ما را میزنی، دستگیر میکنی، میکشتی، بازدداشت میکنی، مسموم میکنی، ترور میکنی، در واقع تو جنگ را شروع کردهای، حالا ما دفاع میکنیم. به این معنا تمام جهادها دفاعیاند. همین جهاد دعوت به اسلام و «دعاء به الاسلام» جهاد دفاعی میشود بخاطر این که شما که اول شمشیر نکشیدید، جهاد ابتدایی وقتی است که شما بدون مقدمه، سلاح بردارید و به یک عدهای حمله کنید. میگویند پیامبر(ص) هیچ جا این کار را نکردند. حتی فتح مکهشان هم اینطوری نبوده، فتوحات دیگرشان هم اینطوری نبوده است. اگر جنگ رفتن با سربازان با امپراطوری روم، آن هم به این معنا دفاعی بود. اینها کسانی را میفرستادند بروند ولی آنها تعرض میکردند.
مثل این که شما الآن بگویید ما با تو جنگ نداریم بلند میشوی میروی فلانجا میگویی ما آمدیم با مردم حرف بزنیم، میخواهیم اسلام را عرضه کنیم بعد ضوابط اسلام این است، عدالت این است، تقوا این است، یک مرتبه آن حکومت و تشکیلات با شما درگیر میشود و میزند میکشد، شما آن وقت از خودت دفاع میکنی. این دفاع هم مسلحانه است که جهاد دفاعی میشود. به این معنا بعضیها گفتند که اصلاً جهاد ابتدایی نبوده، همهاش دفاعی بوده است. حتی او که ظاهرش هجومی و ابتدایی است و دوم این که؛ برای مسلمان کردن زورکی مردم نبوده، گفتند که ما این زنجیر استبداد حاکمیتها را درهم میشکنیم، تا مردم خودشان آزادانه تصمیم بگیرند. الآن اینها نمیگذارند شما آزادانه تصمیم بگیرید. ما سران قریش را میزنیم، فتح مکه میکنیم، بعد اسلام را عرضه میکنیم، هرکس میخواهد بپذیرد و هرکس نمیخواهد نپذیرد. به این معنا، همه جهادها دفاعی است.
هشتگهای موضوعی